استارتاپها به عنوان تیمهای کوچک و چابک تلاش میکنند با ارائه محصول مورد نیاز کاربران، بازار خود را بزرگ کنند و به رشد برسند. اما در این میان طبق آمار فقط 10درصد از استارتآپها موفق میشوند و بقیه در این مسیر شکست میخورند.
پایگاه اینترنتی سیبیاینسایت (www.cbinsights.com) با بررسی 156 استارتآپ، اصلیترین دلیل شکست آنها را بیتوجهی به نیاز بازار معرفی کرده است و پس از آن تمام شدن بودجه استارتآپ دومین دلیل شکست استارتآپها از دید مدیران آنها بوده است. پیتر کوهان (Peter Cohan) در مقالهای که در اینک (www.inc.com) منتشر کرده است، پیدانکردن مشکل حل نشده مشتری را عامل اصلی شکست استارتآپ میداند. وی اشاره میکند توجه نکردن به بازخوردگیری از مشتری در نمونه اولیه و ایجاد نکردن اشتیاق نسبت به محصول در بازار از دیگر دلایل اصلی شکست استارتآپهاست. آسوکه لاها (Asoke K. Laha) در مقالهای در نشریه اَنترپرنر (www.entrepreneur.com) به این مساله اشاره میکند که عامل اصلی شکست یک استارتآپ در درجه اول ضعف بنیانگذاران است. وی عقیده دارد اینکه صرفا بنیانگذار یک استارتآپ از تجربه کارمندی خسته شده و به دنبال راهاندازی کسبوکار خودش است کفایت نمیکند و این کار نیازمند فداکاری و تمرکز تماموقت است و باید اولویت انحصاری بنیانگذاران باشد. در غیر این صورت منجر به شکست خواهد شد.
باتوجه به آنچه گفته شد برای جمعبندی دلایل شکست استارتآپها میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
1- مشتری به محصول شما احتیاج ندارد: یکی از اصلیترین دلایلی که رشد استارتآپ را رقم میزند جذب مشتری و فروش است. فروش زمانی اتفاق میافتد که مشتری هدف استارتآپ، برطرف شدن نیازش را به وسیله یک محصول تجربه کند. در این زمان است که حاضر میشود بابت استفاده از محصول شما پول پرداخت کند. اگر این نیاز واقعی یا ضروری نباشد یا شما محصول را اشتباه انتخاب کرده باشید چرخه فروش معیوب خواهد بود. پس یافتن نیاز و سرمایهگذاری برای برطرف کردن نهتنها هدر دادن وقت و انرژی نیست بلکه ضامن فروش شما خواهد شد.
هر چقدر برای شناخت مشتری وقت بیشتری صرف کنید و به دنبال اعتبارسنجی ایده باشید، شانس موفقیت بیشتری خواهید داشت. توجه کنید اگر با یک ایده نزد دیگران بروید و از آنها دربارهاش بپرسید به شما میگویند عالیست، اما اگر قرار باشد برای آن هزینه کنند هرگز دست به جیب نمیشوند. روشهای اعتبارسنجی پیچیده بوده و شامل مصاحبههای عمیق، تستهای کاربردپذیری و جلسات تمرکزی میشود. محاسبه دقیق حجم بازار و تخمین میزان فروش و رشد آن به درک بهتر تیم از شرایط منجر میشود. توجه کنید که اگر در زمان اعتبارسنجی متوجه شوید استارتآپ شما مشتری ندارد و شکست میخورد بهتر است تا بعد از صرف زمان و هزینه، محصولتان شکست بخورد پس نیاز مشتری را جدی بگیرید.
2- تمام شدن پولها: یک استارتآپ باتوجه به هدفگذاریهایش و تفاوتهایی که با کسبوکارهای سنتی دارد، میتواند با بودجه کم و هزینههای راهاندازی محدود شروع به کار کند. در طول این فرآیند نیز میتواند به دنبال سرمایهگذار باشد تا بتواند کسبوکار خود را توسعه دهد. بسیاری از استارتآپها در این مرحله شکست میخورند زیرا توان تامین هزینههای خود را ندارند یا موفق به جذب سرمایهگذار نمیشوند. مدیریت درست هزینهها و برنامهریزی برای جذب سرمایه، فعالیتهای حیاتی برای استارتآپ است و اگر بنیانگذاران آن در این کار ناموفق باشند به معنای شکست استارتآپ است.
پس تلاش کنید سرمایهها را در ابتدای کار صرف هزینههای غیرضروری مثل استخدام پرهزینه یا راهاندازی دفتر نکنید و بیشتر روی محصول و هزینههای آن تمرکز کنید. تیم را بزرگ نکنید و سرمایهتان را برای تبلیغات گرانقیمت خرج نکنید. اگر مدل کسبوکار شما مقبول باشد و نیاز بازار را درست تشخیص داده باشید، سرمایهگذاران قطعا از استارتآپتان حمایت خواهند کرد.
3- مغرور بودن: برای هر بنیانگذاری ممکن است این مساله پیش بیاید که تصور کند ایدهاش بینقص است. یک بنیانگذار کارش را کنار گذاشته و مسیر زندگیاش را تغییر داده است تا استارتآپ خودش را راه بیاندازد و طبیعی است که باوری بیش از اندازه به ایدهاش داشته باشد اما برای موفقیت باید واقعبین بود. تیم خوب سرمایه استارتآپ است و اگر ایدهای کار نمیکرد، میشود روی ایدههای دیگر کار کرد. خوب بودن ایده را مشتریان هدف تعیین میکنند نه تیم ایجادکننده آن، زیرا این مشتریان هستند که قرار است برای داشتن محصول شما هزینه کنند.
اگر حاضر نیستید برای سنجش ایدهتان تلاش کنید یا پذیرش انتقادات دیگران برای شما سخت است بدانید که بیش از 19درصد استارتآپها در دنیا، به این دلیل با شکست مواجه میشوند. استفاده از مشاوران و بررسی همیشگی بازار و توجه به نیازهای مشتری میتواند مانع این اتفاق شود. اعتمادبهنفس داشته باشید اما حواستان باشد که تبدیل به غرور نشود.
4- تسلط نداشتن به بازار: ممکن است شما بخواهید در بازارهای مختلف وارد شوید و نیازهای مختلفی را برطرف کنید. ورود به هر بازار مستلزم آشنایی با آن و مشتریانش است. توجه و تسلط به فرهنگ، خواستهها، تعاملات و نوع رفتار مصرفکنندگان عواملی تعیینکننده در خروجی کار شما خواهد بود. اگر نیاز بازار را نبینید و آن را برطرف نسازید، مهم نیست چقدر زحمت کشیدید و هزینه کردهاید، اما کار شما قطعا شکست خواهد خورد. ساختن بازار و یافتن مشتری یک فعالیت اصلی است که بدون شناخت بازار ممکن نیست پس اگر به حوزهای که قرار است وارد شوید تسلط ندارید، سعی کنید مطالعات جدی روی آن داشته باشید و با متخصصان آن حوزه مشورت کنید تا با درک درست به جایی که مناسب پروژه شماست وارد شوید.
توجه کنید شناخت به حرکت باثبات و مستحکم شما منجر میشود و ورود به بازاری که ابعاد آن را میشناسید همواره یکی از ارکان فروش محصول شما خواهد بود.
این مقاله در جامجم: http://jjo.ir/dfvmqamd