بهعنوانِ یک طراح، بسیار پیش آمده است، دربارهیِ طرحِمان توضیح دهیم، اما چراییِ بخشهایی از آن یا قابلِ شرح نبوده یا توجیهی برای آن نداریم، ما میدانیم کار درست را انجام دادهایم اما دلیل آن را نمیتوانیم به کلام یا نوشته درآوریم.
این مطالعه به بررسی مفهوم «ناسازهی پولانیی » (Polanyi’s Paradox) و کاربردهای حیاتی آن در حوزه دیزاین میپردازد. با استناد به این اصل که «ما بیشتر از آنچه میتوانیم بیان کنیم، میدانیم»، استدلال میشود که درک دانش ضمنی (Tacit Knowledge) برای طراحان نه تنها مفید، بلکه ضروری است. این مطالعه با ذکر نمونههای عینی از حوزههای مختلف دیزاین، نشان میدهد که چگونه این ناسازه بر فرآیند طراحی، تعامل با کاربر و انتقال دانشِ حرفهای تأثیر میگذارد و در نهایت، راهکارهایی برای طراحی بهتر ارائه میکند.

مقدمه: ضرورتِ فهمِ ناسازهی پولانیی برای طراحان
ناسازهی پولانیی، که توسط فیلسوف و اقتصاددان مایکل پولانیی (Michael Polanyi) در اثر کلاسیکش
«بعد ضمنی» (The Tacit Dimension) مطرح شد، بیان میکند که «ما میتوانیم بیشتر از آنچه قادر به گفتنش هستیم، بدانیم» (Polanyi, 1966). این جملهی به ظاهر ساده، یکی از عمیقترین چالشها در فرآیند طراحی را نشان میدهد: بخشِ عظیمی از دانشِ یک طراح، شامل قضاوتِ زیباییشناختی، درکِ حسی از ارگونومی (ergonomics)، و شهود در مورد رفتار کاربر، از جنس دانش ضمنی (Tacit Knowledge) است. این دانش در عمل و تجربه مجسم (embodied) میشود اما کدگذاری و انتقال آن به صورت قواعد صریح (Explicit Knowledge) بسیار دشوار است.
برای طراحان، درک این ناسازه به سه دلیل حیاتی است:
۱. بازتعریفِ فرآیند خلاقیت: این ناسازه توهم «دستورالعمل کامل طراحی» را از بین میبرد و تأیید میکند که خلاقیت اغلب از تعاملِ پیچیدهیِ بین دانش صریح و دانش ضمنی سرچشمه میگیرد.
۲. اهمیت تست کاربری: اگر کاربران نیز نمیتوانند تمام نیازها و رفتارهای خود را به زبان بیاورند، پس روشهای تحقیق کیفی مانند مشاهده رفتار (Behavioral Observation) و نمونهسازی اولیه (Prototyping)، حیاتیتر از تکیهی صرف به نظرسنجیها و پرسشنامهها میشوند.
۳. ارزش تجربه: این مفهوم، ارزشِ «شاگردی کردن» (Apprenticeship) و تجربهی عملی در پرورشِ یک طراح را برجسته میسازد، چرا که دانش ضمنی عمدتن از طریق مشاهده، تمرین و بازخورد منتقل میشود، نه فقط از طریق مطالعهی متون.
نمونههای موردی: تجلیِ ناسازهی پولانیی در عمل
۱. طراحی تجربه کاربری: (UX Design) نقش حسِ زیباییشناختی
یک طراح رابط کاربری(UI) با تجربه میداند که چگونه یک طرح را «متعادل» و «هماهنگ» کند. با این حال، زمانی که از او خواسته میشود این تعادل را به طور کامل در قالب یک سند مشخصات (Style Guide) توضیح دهد، تنها میتواند به اصول کلی مانند «سلسله مراتب بصری» (Visual Hierarchy) یا «قانون مجاورت» اشاره کند. دانشِ عمیقتر، مثل انتخاب دقیق سایهرنگها یا فاصلههایی که «درست به نظر میرسند»، نوعی دانش ضمنی است. این همان چیزی است که دیتر رامز (Dieter Rams) در بیانِ اصلِ «دیزاین خوب» (Gutes Design) به آن اشاره میکند؛ کیفیتی که درک میشود اما توصیفِ کامل آن دشوار است (Rams, 2014).
۲. طراحی تعامل: (Interaction Design) انتقال احساسِ رضایتبخش
الگوهای تعاملی مانند «کشیدن برای تازهسازی» (Pull-to-Refresh) تنها با تعریفِ عملکردی آنها قابل درک نیستند. آنچه این تعامل را موفق میکند، «احساسِ» (Feel) آن است: میزانِ کشش، کشسانی (Springiness)، و نرمیِ بازگشتِ انیمیشن. یک طراح میتواند یک نمونهی اولیه (Prototype) بسازد که این حس را به درستی منتقل کند، اما توصیفِ کلامیِ تمامِ پارامترهای فنی برای بازآفرینیِ دقیقِ آن حسِ رضایتبخش، تقریبن غیرممکن است. اینجا ناسازهی پولانیی به وضوح نشان میدهد که چرا نمونهسازی و تست کاربریِ مستقیم، بر نوشتنِ دستورالعملهای طولانی ارجحیت دارد.
۳. طراحی خدمات: (Service Design) قضاوت در لحظه
در طراحیِ یک خدمات، مانند تجربهی اقامت در یک هتل، میتوان دستورالعملهای صریحی برای کارکنان نوشت. اما کیفیت نهایی خدمات غالبن به دانشِ ضمنیِ کارکنان بستگی دارد: تواناییِ «خواندنِ» وضعیتِ عاطفی مهمان و پاسخِ همدلانه به آن. شرکتهایی مانند ریتز-کارلتون (Ritz-Carlton Hotel) به کارکنان خود اختیار عمل میدهند تا از قضاوت شخصی خود (که ریشه در دانش ضمنی دارد) برای حل مشکلات مهمانان استفاده کنند (Michelli, 2008). این نشان میدهد که یک سیستمِ خدماتِ عالی، باید فضایی برای بروز و استفاده از دانش ضمنی ایجاد کند.

نتیجهگیری: پیامدهای ناسازهی پولانیی برای دیزاینرها
ناسازهی پولانیی به ما یادآوری میکند که دیزاین یک علم محض نیست، بلکه یک رشته عملی-هنری (Practice-Led Discipline) است که در آن دانش ضمنی نقش محوری دارد. برای یک دیزاینر، انکارِ این ناسازه به معنای نادیده گرفتن بخش عمدهای از مهارت و شهود حرفهای خود است.
پیام نهایی برای طراحان:
. تمرین کنید، نه فقط مطالعه: دانشِ ضمنی از طریق عمل کردن، طراحی، ساختِ نمونهی اولیه، آزمون و خطا و بازخورد گرفتن رشد میکند.
. مشاهدهگر باشید: کاربرانِ شما همیشه نمیتوانند مشکلاتشان را بیان کنند، اما رفتارشان گویای همه چیز است. به آنچه انجام میدهند (نه فقط آنچه میگویند) توجه کنید.
. از ابهام نترسید: فرآیند طراحی ذاتن غیرخطی و تا حدی شهودی است. این ابهام را بپذیرید و از آن به عنوان موتور خلاقیت استفاده کنید.
. دانش خود را نهادینه کنید: سعی کنید با ایجاد نمونههای عینی، المانهای از پیش طراحی شده (Component Library) و مشارکت در کارهای تیمی، بخشی از دانش ضمنی خود را، هرچند ناقص، به دانش صریح و قابل انتقال تبدیل کنید.
در نهایت، پذیرشِ ناسازهی پولانیی، ما را به سوی طراحیِ متواضعتر، انسانمحورتر و در نهایت، مؤثرتری رهنمود میکند.
منابع (References):
· Michelli, J. A. (2008). The New Gold Standard: 5 Leadership Principles for Creating a Legendary Customer Experience Courtesy of the Ritz-Carlton Hotel Company. McGraw-Hill.
· Polanyi, M. (1966). The Tacit Dimension. University of Chicago Press.
· Rams, D. (2014). Weniger aber besser / Less but Better. Joost Grootens.