جالب است بدانید که صفت «زیبا» ــ و همچنین متضادش «زشت» ــ در بحثهای مربوط به طراحی بسیار بهکار میرود، حالآنکه در متون حرفهای و دانشگاهی کمتر استفاده میشود. پیداست، امتناع یادشده به پروای آن است که کاربرد این اصطلاح موجب تنزل امر طراحی تا سطح آرایهگری[1]
آرایهگری (decoration) هنر تزیین مکان یا اشیاء است. ــ واژههای مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شود، و نتیجتاً در دام گپوگفتهای سطحی درمورد سلیقه بیفتد. بنابراین، تاکنون غالب گفتمان طراحی از بازتاب مقولهٔ زیبایی[2]
beauty. برحذر مانده است.
مسلماً بخشی از آنچه میبایست دربارهٔ زیبایی مرتبط با طراحی درنظر گرفته و نوشته شود قبلاً ذیل مقولهٔ (←) زیباییشناسی نظم و نسق یافته است. بااینحال، بهیاد داشتن امکان تأمل بر زیبایی بهخودیخود خالی از لطف نخواهد بود. اهمیت این کار زمانی خود را بیشتر نشان میدهد که درنظر داشته باشیم طراحی در شبکهای از ایدهها سیر میکند که برای سفت کردن جای پای خود متکی به عقلانیتاند و درنتیجه هویت منحصربهفردش در خطر قربانی شدن است. درست به همین خاطر است که طراحان نبایستی جا بخورند اگر کارشان با برچسبی همچون «مکتبی» یا «صرفاً تزیینی» مردود دانسته میشود.
افزون بر این، بد نیست به این فکر کنیم که شاید زیبایی در مشاهده و درک آیندهٔ ما از طراحی نقشی کلیدی داشته باشد. هرچه نباشد، ایدهٔ زیبایی سؤالهای زیادی را درباب اندیشه، عمل و داوری برمیانگیزد، که کارورزان و نظریهپردازان طراحی را به خود مشغول داشته است. اگر در تعریف و توصیفمان نهتنها به زیبایی، بلکه به ‹زیبا› هم بپردازیم، همهچیز روشنتر خواهد شد. چراکه ‹زیبا› مثلاً با باب سلیقه ــ که، در نظر امانوئل کانت،[3]
Immanuel Kant (1724-1804). بهعلت خصوصی بودنش قابلبحث نیست ــ فرق دارد. همچنانکه با «گیرا»، که معمولاً به زمینههای فرهنگی و دورهٔ زمانی وابسته است، فرق دارد. به همان اندازه اشتباه است که زیبایی را به وجود هماهنگی[4]
هماهنگی (harmony) سازگاری اجزا با یکدیگر است. ــ واژههای مصوب فرهنگستان. ــ یعنی چیزی که قابلمحاسبه است ــ تقلیل دهیم. برقرار کردن پیوند قاطعی میان ‹زیبا› با روح زمانه یا سبک زندگی، و یا خیالی از کمال هم نادرست و بحثانگیز خواهد بود؛ چراکه اولی زیاده تصادفی و مستعد دستکاری است و دومی احتمال واقعبینانهٔ منظور داشتنِ زیبایی ناکامل را نفی میکند. همچنین بسیار سادهانگارانه است که ادراک زیبایی را صرفاً لذتی تجربهگرایانه بهحساب آوریم، زیرا در آن صورت چنین لذتی باید تحت شرایط خاصی آزمایش شود و ازاینرو مدام در معرض نقد خواهد بود. برای مثال، دستگاه (←) ادراک انسانی ازقرارِمعلوم گاهی آنقدر به ساختارهای متوالی مانند خطوط موازی یا زوایای قائم مشتاق است که ــ طبق آنچه دانشمند آلمانی هرمان هِلمهولتز[5]
Hermann von Helmholtz (1821-1894). در قرن نوزدهم اثبات کرد ــ خود مغز آنها را میسازد، زیرا همهٔ شبکههای عصبیاش احتمالاً، بهخاطر بازده بهتر، با چیزهایی تحریک میشوند که ثابت میمانند و در مقایسهٔ چیزهای مشابه کاراترند.
بهعلاوه، تعجبی ندارد که برخی چیزها در دورههای خاصی زیبا خوانده شدهاند، درحالیکه برخی دیگر در طول تمام اعصارْ زیبا بهشمار آمدهاند. اینکه تعریف کانت از زیبایی، بهعنوان آنچه با «لذت بیغرض»[6]
disinterested pleasure. بهادراک میرسد، درزمینهٔ طراحی هم مصداق داشته باشد اساساً سؤال چالشبرانگیزی است و بلکه هم نشان از ماهیت خودویرانگرش داشته باشد. البته، ما همچنان در پاسخ این سؤال هم ماندهایم که آیا زیبایی اصلاً وجود خارجی دارد؟ حتی اگر اغلب بهلحاظ تجربی معلوم بهنظر برسد.
—
مؤلف: بنیامین لیکا | Benjamin Lieke
مترجم و ویراستار: علیرضا راستین کیا
پانوشتها[+]