اگر طراحی را روشی نظاممند برای تغییر وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب بدانیم، گام نخست برای رسیدن به وضعیت مطلوبْ تعریف آن است. بدیهی است که وضعیت مطلوب میتواند از دیدگاه هر فردی کاملاً متفاوت بهنظر برسد، اما گاهی در یک گروه انسانی امکان رسیدن به توافق در مورد برخی ویژگیهای وضعیت مطلوب وجود دارد. این امکانْ توانایی طراحی یا بازطراحی سیستمهای مختلف را برای تحقق وضعیت مطلوب تعیین میکند. بهنظر میرسد رسانههای پرمخاطب، صرفنظر از اینکه داخلی باشند یا خارجی، رسمی باشند یا غیررسمی، همه بهصورت آگاهانه یا غیرآگاهانه قدرت تصور یک وضعیت مطلوب را از ما گرفتهاند.
در اینجا، با طرح یک مثال، میکوشم تأثیر رسانه را در عقیم کردن توانایی ما برای تصور وضعیت مطلوب روشنتر کنم. بسیاری رسانهها دربارهٔ مسئلهٔ آمورش زبان در ایران صحبت میکنند. اما تصویر مطلوب در مسئلهٔ آموزش زبان چیست؟ مثلاً قرار است به جایی برسیم که اگر کسی برای کار از اصفهان به ارومیه نقلمکان کرد نیاز به مترجم داشته باشد؟ یا، در نقطهٔ مقابل، به جایی برسیم که هیچ کودکی زبان بومی منطقهٔ خودش را نفهمد؟ نکتهٔ جالب اینجاست که در نظامهای آموزشی موفق دنیا، مثلاً در شمال اروپا، معمولاً تلاش نظام آموزشی در راستای تسلط بر زبانهای متعدد است، نه حذف یکی برای قدرت گرفتن دیگری. کمهزینهترین راه رسیدن به این نقطه آموزش زبان از سنین کم است: در سنینی که کودکان حتی با شنیدن یک زبان توانایی یادگرفتن آن را دارند. تردیدی نیست که، با وجود یک نظام آموزشی فراگیر از دوران پیش از دبستان، یک کودک بهآسانی توانایی تکلم به چند زبان، ازجمله زبان رسمی، را پیدا میکند ــ که خود این موانع زیادی را از پیش پای او در زمانی که دورهٔ ابتدایی تحصیلاتش را آغاز میکند برمیدارد. وجود یک نظام آموزشی فراگیر از دورهٔ پیشدبستانی نیازمند هزینهٔ زیادی است که تنها یک اقتصاد قدرتمند قادر به تأمین آن است. اما چقدر رسانهها به اهمیت آموزش پیشدبستانی و یا اهمیت آموزش حداکثری زبان ــ بهجای حذف یا تضعیف آموزش زبان دیگر ــ پرداختهاند؟ نکتهٔ کلیدی در این تصویر مطلوب لزوم وجود یک اقتصاد قدرتمند و همچنین طراحی یک سیستم آموزشی عمومی و فراگیر است. اقتصاد قدرتمند را نمیشود با «مبارزه» یا بحثهای هویتی و سیاسی ایجاد کرد. بخش بزرگی از ایجاد یک اقتصاد قدرتمند در گرو طراحی سیستمهای اجتماعی، سازمانها، محصولات و خدمات کارآمد است.
فراموش نکنید که شما میتوانید با تصویر مطلوب در مثال بالا، که بدون شک مسئلهٔ حساسیتبرانگیزی است، مخالف باشید. این مثال نه برای ارائهٔ راهحل، بلکه برای روشن شدن عدم توانایی رسانهها در ترسیم وضعیت مطلوب بیان شد.
یکی از چالشهای ترسیم وضعیت مطلوبْ ذهنی و ناملموس بودن آن است. متأسفانه توانایی ایدهپردازی و داستانسرایی مهارتی است که نمیتوان آن را بهطور کاملاً مدون و از طریق علمی آموخت. در فضای زندگی امروز ما، این توانایی تقریباً نابود شده است و بنابراین توانایی بازطراحی شرایط و رسیدن به وضعیت مطلوب هم از ما گرفته شده است. ما همیشه ناکارآمدی همهٔ سیستمهای اجتماعی خود را تجربه کردهایم. این تکرار طولانیمدتِ ناکارآمدی و شکستْ موجب شکلگیری یک الگوی ذهنی متعصبانه در ما شده است. این الگو به ما میگوید که نخست، هر کاری که ما ــ یعنی جامعهٔ ایرانی ــ انجام میدهیم اشتباه است. پیام دوم این الگو آن است که در آینده هم هر نوع فعالیت و اقدام جمعیمان ناگزیر به اشتباه و نتایج بد خواهد انجامید. همزمان رسانه، با تکرار ضمنی و شبانهروزی این الگو، توانایی ایدهپردازی و ترسیم دورنمای وضعیت مطلوب را از ما میگیرد.
اما بدون شکستن این الگو و ترسیم تصویری از وضعیت مطلوب، تقریباً راهی برای بازطراحی شرایط و تعیین گامهای رسیدن به آن وضعیت وجود ندارد. فرض کنید با ماشین زمان به دوران جنگهای داخلی آمریکا رفتهاید و در کنار گور دستهجمعی سربازان کشتهشده در یکی از نبردها ایستادهاید. آیا میتوانید تصور کنید که چنین کشور جنگزدهای در کمتر از صد سال به قدرت نخست اقتصادی و سیاسی دنیا تبدیل شود؟
اکنون خودتان را در پکن دههٔ هفتاد میلادی فرض کنید. مردمی که با لباسهای ساده و مشابه به هم، با دوچرخه یا پای پیاده، در حال تردد در خیابانهای پهن و خلوتاند: مردمی که از چندین نسل قبلِ خود هم چیزی بهجز جنگهای ویرانگر و قحطی نشنیدهاند و ارتباط زیادی با دنیای بیرون ندارند. آیا تصور تبدیل شدن به یکی از ستونهای اصلی اقتصاد آزاد جهانی برای این مردم احمقانه نیست؟
قطعاً قصد من مقایسهٔ موردی یا نوید آیندهای بهتر نیست، اما نباید فراموش کرد که هیچ الگوی تکرارشونده و قطعیای در دنیای ما وجود ندارد. بر اساس همین اصل، اعتقاد به یک الگوی فلاکت و شکست دائمی برای ما هم اعتقادی نادرست است. بنابراین، تصور یک دورنمای مطلوب بهعنوان شرط بازطراحی زندگی امروزمان برای رسیدن به شرایط بهتر نهتنها احمقانه نیست، بلکه ضروری است. جالب اینجاست که این پیشفرض ضروری شاید ازنظر ذهنی دشوار باشد، اما کار پرهزینهای نیست.